نه آن روز, نه فردایش, و نه تمام سال های بعدش, چه در بازی و چه در زندگی, دستم را گرفتی تا زمین نخورم
اگر هم خوردم از بی بندگی کردن های خودم بود...
چطور دلمان می آید دوباره و دوباره این شعر را به کودکانمان یاد بدهیم وقتی خدا تنها کسی است که دستمان را رها نکرده,
و ما چه راهت یاد گرفتیم با خدا قهر کنیم... به سادگی پریدن از یک اسباب بازی به دیگری ...
شاید تمام فرقش همین باشد
خدای من نه دستم را ول می کند و نه می گذارد من قهر کنم...
خدای من پناه تمام روز های و شب هایم است!
. نه فقط من بلککه تمام بندگانش!
پس بیایید شعر جدیدی بسازیم
برچسب : نویسنده : yebigane بازدید : 74