بعضی روزها خیلی سخت است!
بی نهایت سخت!
انگار کوهی عظیم ناگهان در وسط راهت قرار گرفته و حتی قلعه اش را نمیشه دید.
مثل اینکه بعد از سالها تلاش و تقلا به سر یک سخره برسی بدون راه برگشت.
مثل باز گشتن به خانه ای سرد و خالی بعد از یک روز پر از کشمکش.
مثل تمام وقت هایی که آنقدر درد عجیبی و مهیبی در دلت می افتد که فقط میتوانی در خودت بپیچی و گریه کنی.
مثل مواقعی که آنچنان زجری به صراقت می آید که حتی اشک هم کافی نیست.
.
.
شاید این روزها چیزی جز درد و رنج نباشد ولی این نیز بگزرد!
تو نیز دوباره برپا شوی اینبار استوارتر این بار قوی تر و این بار شاید کمی خوشحال تر!
آخزین ذره نور...برچسب : نویسنده : yebigane بازدید : 157