و یک سال گذشت

ساخت وبلاگ

امسال از دو هفته قبل تر شروع کردم به سبزه سبز کردن؛ در عوض سبزه ای که سال پیش نبود. 

امسال هفت سین را زیبا چیدم و تزئین کردم؛ در عوض هفت سینی که سال پیش نبود. 

سال پیش در کنار هم نبودیم ولی هنوز سال تحویل نشده از خواب بیدارت کردم و سال نو را تبریک گفتم؛ امروز یک سال میشود که صدایت را نشنیده ام. 

امسال هفت سینم کامل بود ولی جای تو اینقدر خالی بود که تمام سبزه های زمین هم نمیتوانست جایش را پر کند. 

امسال سر سال تحویل کم آوردم ... همه به خانه هم میرفتند برای عید دیدنی و من به مزار تو.

پدرم, کوه صبور و فروتن من, یک سال از نبودنت در کنارم میگذرد و من هر روز بیشتر و بیشتر دلم برایت تنگ میشود...

دروغ میگویند زمان چیزی را بهتر نمیکند... با سنگریزه نمیشود یک دره را پر کرد!

پدرم, مرد استوار و خموش من, یک سال است به آرامشی که گه گاه ازش حرف میزدی رسیده ای و من در این یک سال یاد گرفتم هر روز بیشتر از روز قبل به خدا توکل کنم... بدون او این درد بیدرمان میشود. 

می دانم جایت خوب است, ولی درد دوریت را من چه کنم؟ 

گله که نمیشود کرد, ولی پدر عزیزم, حداقل در خواب کمی بیشتر به ما سر بزن...

دلم برای دست های گرم و پینه زده ات از همه چیز بیشتر تنگ شده!

آخزین ذره نور...
ما را در سایت آخزین ذره نور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yebigane بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 13:46