بعضی روزها خیلی سخت است!بی نهایت سخت!انگار کوهی عظیم ناگهان در وسط راهت قرار گرفته و حتی قلعه اش را نمیشه دید.مثل اینکه بعد از سالها تلاش و تقلا به سر یک سخره برسی بدون راه برگشت.مثل باز گشتن به خانه ای سرد و خالی بعد از یک روز پر از کشمکش.مثل تمام وقت هایی که آنقدر درد عجیبی و مهیبی در دلت می افتد که فقط میتوانی در خودت بپیچی و گریه کنی.مثل مواقعی که آنچنان زجری به صراقت می آید که حتی اشک هم کافی نیست...شاید این روزها چیزی جز درد و رنج نباشد ولی این نیز بگزرد! تو نیز دوباره برپا شوی اینبار استوارتر این بار قوی تر و این بار شاید کمی خوشحال تر! بخوانید, ...ادامه مطلب